اتفاق اتفاقی


SS501 story

داستان هایی از دنیای دابل اسی ها

قسمت یازدهم

همه ی خبرنگارا بادیدن این صحنه شروع کردن به عکس گرفتن و خندیدن هیونگ هم که حرفی برای گفتن نداشت سریع بلند شد و ازخبرنگارا معذرت خواهی کرد و بدون اینکه به نفس توجهی کنه رفت نفس هم احساس کرد این بار واقعا ضایع بازی در اورده سریع رفت دنبال هیونگ و دست هیونگ رو گرفت هیونگ که خیلی عصبانی بود به چشمای نفس نگاه کرد و گفت جرات داری دستمو ول نکن تا همینجا بکشمت نفس هم ترسید و دستش رو ول کردوهمینجور ناراحت و نگران به هیونگ نگاه میکرد هیونگ بدون اینکه نفسو ببره رفت خونه نفس هم به خاطر اینکه بقیه نفهمن که رابطه شون مصنوعیه مجبور شد خودش بره وهمه فکر کردن که هیونگ ونفس با هم رفتن پس خبرنگارا همشون توی روزنامه ها ورسانه ها در مورد رابطه عاشقانه اون دو تا نوشتن از اون طرف هیونگ که خیلی عصبانی بود تا رسید دم درخونه با صدای قهقهه بلند جونگمین مواجه شد وبعد هیون اومد جلو و گفت به خاطر همینه که به دختر ها اینقدر بی احساسم چون دخترا مثل محدوده خطر میمونن .یونگی از اون ور در حالی که داشت میخندید گفت خوب میشه برامون توصیف کنی حمام کردن با مشروب چه حال و هوایی داره ؟؟یه دفعه کیو اومد جلوی هیونگ و هیونگو بو کرد گفت اق بوی الکلت همه جا پخش شده گمشو برو حموم هیونگ که داشت از عصبانیت منفجر میشد  گفت :برین بمیرین شما مثلا دوستای منین بعد  هیون پرید وسط حرفش و گفت بلا نسبت من من بمیرم دوست تو باشم هیونگ با عصبانیت گفت گمشو بابا و سریع رفت لباساشو ور داشت و رفت حموم نفس با هزار تا بدبختی بالاخره رسید دم در خونه دابل اس و زنگو زد جونگمین ایفون را برداشت گفت الو بعدش گفت نخیر ببخشید کیه؟؟یه دفعه نفس گفت اه تو دیگه زدی رو دست هیونگ در و باز کن منم !!جونگمین که فهمیده بود نفسه خواست یکم اذیتش کنه گفت ببخشید ها اسمتون من هست؟؟این دیگه چه اسمیه؟؟نفس که فهمید داره اذیتش میکنه گفت اتفاقا الان ابن راننده ماشین داشت ازم میپرسد که رابطه ام با هیونگ واقعیه یانه ؟؟؟؟وقتی همه چیز را گفتم حتما اسممو حفظ میشی !!!!جونگمین که ترسیده بود گفت باشه بابا چرا دعوا داری الان باز میکنم بعد درا باز کرد نفس سزیع رفت طبقه بالا تا از هیونگ معذرت خواهی کنه وقتی رفت هیونگو ندید و از یونگی پرسید هیونگ کجاست یونگی گفت رفته حموم جونگمین از اون ور گفت وای چه رمانتیک !!اومدی از اوپات معذرت خواهی کنی؟؟نفس چپ نگاهی بهش انداخت و گفت حرف نزن کیو از اون ور گفت اخه تو چجور دختری هستی انگار فقط واسه این ساخته شدی که دابل اس رو از بین ببری هیون نیشخندی زد گفت این که دختر نیست صاعقست با این حرف همه شروع کردن به خندیدن یه دفعه نفس با اعتماد به نفس گفت :صاعقه بودن بهتراز مثل سنگ بودنه با اون غرور مسخره و البته بی جایی که تو داری معلومه هیچ دختری دور و برت نمیگرده هیونگ منم غرور داره ولی مثل تو تظاهر نمبکنه یه دفعه همه اعضا باهم گفتن هیونگ من؟؟؟؟؟نفس گفت حالا هرچی؟؟ و محکم درو بست و رفت طبقه پایین و اون شبو با خودش فک کرد و گفت اگه امشب بره پیش هیونگ تیکه بزرگش گوششه پس تصمیم گرفت صب بره از اون طرف تو خونه ی دابل اس هیونگ که تازه از حموم اومده بود بیرون و دیگه نارحت نبود و خوشحال و خندان داشت میرفت(در حقیقت هیونگ ادم دل پاکیه و همه چی زود یادش میره)جونگی پا انداخت وسط پاش و نزدیک بود هیونگ بیفته که خودشو به دیوار تکیه داد و نیفتاد بعدش یکی زد تو سر جونگمین و گفت تو دوباره شروع کردی بیمار روانی؟؟؟جونگمین گفت اره بهم بگو بیمار روانی ولی اینو بدون که دوست دخترتون اومد اینجا و هرچی از دهنش در اومد به هیون گفت و هیون هم الان به خونت تشنست هیونگ که براش عادی شده بود گفت این هیون کی به خون من تشنه نبوده که این دومین بارش باشه ولم کن بابا بذار برم و رفت تو .اون شب رو هر کی واسه خودش هرچی پیدا کرد و خورد و همه خوابیدند صبح روز بعد:

نفس زود تر از همه اعضا بلند شد و میخواست یه جوری از دل هیونگ در بیاره در خونه دابل اس را طوری که هیچکی نفهمه باز کرد و رفت تو اتاق هیونگ و گفت اوپا بلند شو میخوام یه روز خوب برات درست کنم نفس که دید هیونگ تکون نمیخوره خواست پتوش را برداره هیونگ که خواب بود و فکر میکرد جونگمینه که مثل همیشه کرم میریزه پتوش را کشید و نفس همراه پتوش کشیده شد و در حالی که سعی میکرد خودشو به چیزی وصل کنه که نیفته دستش به چراغ خواب گیر کرد و افتاد از صدای افتادن چراغ خواب همه ی اعضا از خواب پریدن و نفس هم افتاده بود رو تخت هیونگ هیونگ هم که خواب هفت پادشاه میدید دستشو دور کمر نفس حلقه کرد که نفس شروع کرد به جیغ و داد کردن همه ی اعضا اومدن تو اتاق هیونگ 


خوب این قسمت تمومید تا قسمت بعد بای



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ساعت 15:11 بـ ه قـلمـ نفس خانوم



طراح : صـ♥ـدفــ